در سمعی و بصری سپاه کار می کردم و وظیفه عکاسی از سفر مقامات کشور به مشهد بر عهده ام بود.
شهید رجایی به عنوان رئیس جمهور به مشهد آمد. از لحظه ای که شهیدرجایی وارد مشهد شد از ایشان عکس تهیه کردم. نحوه استقبال از ایشان برخلاف کسانی که می آمدند مشهد، متفاوت بود. ایشان سوار ماشین شخصیتی نشد و گفت با اتوبوس شرکت واحد میآیم. یک اتوبوس شرکت واحد تهیه کردند و مسیر فرودگاه تا حرم را رجایی با اتوبوس آمد.
شهید رجایی بعد از نماز ظهر در حرم سخنرانی داشت و بسیار روی مساله مستضعف و حمایت از قشر آسیبپذیر جامعه در سخنرانیاش تکیه کرد. سخنرانی تمام شد و ما رفتیم دارالضیافه برای ناهار.
آن روز جمعی که حاضر شده بودند، بیش از زمانهای دیگر بود. سفرهای که انداخته بودند خیلی عریض و طویل بود و نوع غذایش نسب به غذاهای سایر پذیراییها متفاوت بود. یعنی مقداری شکیلتر و با تنوع غذایی بیشتر.
من جوری نشستم که مقابلم آقای رجایی بود. ایشان که نشست پای سفره، آقای طبسی سمت راست ایشان نشست. آقای غفوری فرد استاندار وقت خراسان هم سمت دیگر نشست.
آقای رجایی کمی نان برداشت و شروع کرد نان خالی خوردن. آقای طبسی گفت: آقای رجایی چرا غذا میل نمیفرمائید؟ رو کرد به آقای چراغچی نامی که مستخدم آنجا بود گفت: برای آقای رجایی غذا بکش. آقای غفوریفرد آمد غذا را بردارد که خودش بریزد، آقای رجایی ممانعت کرد.
شهید رجایی گفت: «من الان کلی راجع به قشر مستضعف و تهیدست جامعه حرف زدم چطور پای این سفره بنشینم.» از جایش بلند شد و با حالت قهر رفت.
آقای طبسی دستور داد که سفره را جمع کنند و این جلسه به هم خورد.
من این حرکت را در هیچ کدام از شخصیتهایی که مشهد آمدند ندیدم و هنوز که هنوز است هیچ کس مثل شهید رجایی در ذهن من تجلی پیدا نمیکند. خیلی خالص بود ایشان و مثل جامعه آن روزش بود. حیف که نگذاشتند مرام و مسلکش در جامعه گسترش پیدا کند.
«برگرفته از مصاحبه واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی با حسن کمالیان از اعضای واحد تبلیغات سپاه مشهد در دهه60»